زندگینامه

سالهایی که گذشت...

زندگینامه

سالهایی که گذشت...

چی باعث میشه ادم نسبت به اطرافیانش تعهد اخلاقی نداشته باشه؟؟؟؟؟؟

چی باعث میشه ادم نسبت به اطرافیانش تعهد اخلاقی نداشته باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

داشتم به این ده ساله زندگی با همسر فکر میکردم..

ازاون جا که هردومون جزو خانواده های پرجمعیت وبی پول پایین شهری بوده ایم تمام هفت جد وابادمون اومده جلوی چشممون تا تونستیم زندگی مونو جمع وجور کنیم...

فکر کن اول که تصمیم به ازدواج گرفتیم دو تا ادم جوون بی پناه وبی پشتوانه بودیم ..

تا جایی که پول شام عروسی رو از پول کادویی که جمع شد تو عروسی دادیم..

جهیزیه رو خودم به تنهایی با هزار جور وام خریدم..

خرج عروسی رو خود همسر فراهم کرد..

حتی کادوهای عروسی رو خانواده همسرم برداشتن چون میگفتن ما رفتیم خرج کردیم که الان اینا رو اوردن پس مال مامیشه..

فکر کن با کلی فشار مالی شروع کردیم ومجبور بودیم با تمام توان دو شیفتی کار کنیم تا بتونیم زندگی کوچولومون رو سرو سامون بدیم..

هیچ وقت یادم نمیره روزهایی که ویار داشتم بدجوری دلم کباب میخواست بدجوری دلم میوه میخواست..

یعنی ازبس دلم میخواست پنهان ازهمسری گریه میکردم ولی بهش نمیگفتم..

تا بتونیم پول پس انداز کنیم تا بتونیم قسطهای خونه مونو پرداخت کنیم تا بتونیم زمین دلخواهمونو واسه تاسیس شرکت بخریم..

فکر کن دلم برای یه بستنی کوچولو پرمیزد اما نمیخریدم..

اونایی که مادرشدن وویار داشتن میتونن بفهمن من چی میگم..

غذا رو طوری درست میکردم تا همسر متوجه نشه واسه خودم  گوشت واینا نزاشتم!!

همش میگفتم دلم نمیخواد بدم میاد نمیخوام وزنم زیاد بشه ..

همه این کارها رو میکردم تا وضع زندگیم سریع تر رو به راه بشه..

گردش وتفریح ومسافرت ومهمونی  وخرید ولباس  وخلاصه همه رو درز میگرفتم..

گاهی اوقات تمام ارزوم این بود که یه پرس غذای پروپیمون بخورم تا کمی قوت بگیرم..

فقط سعی میکردم طوری باشه که به بچه ام  اسیب نرسه..

که اون تو کمبود نباشه..خلاصه نیازهای یه بچه نه خواسته های خودم.

حتی انگشتر نامزدی مو حتی حلقه مو فروختم ..

تااینکه بالاخره الان به جایی رسیدم که همه میگن شیرین خیلی باعرضه بود اصلا ازاولش هم باعرضه بود..

بله میگن شیرین خیلی با همه متفاوت بود همونهایی که میگفتن ازاین دیگه گذشته دورشو خط قرمز کشیدیم ..

الان خونه خوب دارم ...

ماشینی که دوست دارم سوار میشم..

میتونم مسافرت برم وتفریح کنم..

میتونم بچه مو تو بهترین مدرسه ثبت نام کنم..

الان داریم شرکتی که مدتها بوده طرحش تو ذهنمون بوده تاسیس میکنیم...

وخلاصه .

هنوز سختی هایی که کشیدم یادم نمیره..وهرگز هم نخواهد رفت..

اما ازشما یه سوال دارم چی باعث میشه یکی دیگه به خودش اجازه بده بدون اینکه بفهمه این زندگی چه جوری ساخته شده واین مرد چه جوری به این جا رسیده خیلی راحت تمام سعی خودشو مصروف این بکنه که دل همسر منو تصاحب کنه ..که بگه خیلی دوستش داره وعاشقشه که بگه :

من یاغی تر از آنم که جامعه ی عشقم را مدنی کنم


پس هر غلطی دوست دارم می کنم !


 ..

خانم یاغی هیچ میدونی ادمها باید نسبت به هم تعهد اخلاقی داشته باشن؟

شما میدونی یعنی چی یه زن باردار که داره ازویار یه چیزی میمیره اما نمیخواد یعنی چی؟

عاشق باش ولی نرو تو اغوش همسر یکی دیگه..

عاشق باش ولی انسانیت رو زیر پاهات له نکن..

عاشق باش ولی اول بزار تکلیف زندگی مردی که میخوایش روشن بشه..

..

نه واقعا چی باعث میشه شما نتونی خودتو کنترل کنی و بخوای به هرقیمتی با یک مرد متاهل رابطه برقرار کنی..؟

نه خداییش واقعا مشکلاتت از من یکی که بیشتر نیست..

پس چطور من تونستم درمقابل خواهش سوزان قلبم دووم بیارم ...؟

وشما نمیتونی...

شانس اوردم همسرم مرد محکمیه وگرنه این بانوی تازه وارد همه تلاششو میکنه تا منو که سالهاست تلاش کردم ولونه ساختم ازلونه خودم بندازه بیرون وخودش بشینه توش

خانمهای عزیز دخترای گل اخه یعنی چی این کارها..؟

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد